فراجا گردشگری
داستانهایی از تاتارستان-۱

روایت متفاوت حضور ایران در جام جهانی، اهل كازانم: سردار تاتار ایران

روایت متفاوت حضور ایران در جام جهانی، اهل كازانم: سردار تاتار ایران فراجا: حضور ایران در جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه، پرخبرترین اتفاق این روزهاست. شروین طاهری روایتی متفاوت از این ماجرای مهم سال ۹۷ ایرانیان دارد. گوشه هایی نادیده از این اتفاق پرهیاهو.


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگی -شروین طاهری عزت چشمانش را بسته و دعا می كند. لبانش تكان می خورد اما زمزمه اش در هیاهوی جام جهانی گم می گردد. لازم نیست بپرسم كه برای چه دعا می كند؟ هرچند من به احترام میزبانانمان پرچم تاتارستان را به گردن بسته ام و گوشه پیراهن باشگاهی روبین كه او بر تن كرده پرچم روسیه نقش بسته اما هر دوی ما برای یك هدف از گیت ششم و ورودی A۱۰۹ ورزشگاه كازان آرنا وارد جایگاه اصلی پشت نیمكت های دو تیم شده ایم: تشویق ایران و سردارش. نخستین بار همدیگر را كمتر از یك ساعت پیش پشت گیت زیارت كردیم و از آن رفاقتهای ناب استادیومی از آب درآمد.توجه او را پرچم تاتارستان من جلب كرد كه حدودا هیچ یك از هموطنان جان تفاوتش با پرچم خودمان را متوجه نشدند و توجه من را پیراهن روبین كازان كه او بر تن كرده بود و این كه برخلاف شهروندان روس و غیر روس فدراسیون روسیه كه به كازان آرنا آمده بودند، پرچم سفید و آبی و قرمز روسیه در دست یا پیراهن تیم ملی شان را بر تن نداشت و بدون تعارف بخاطر ایران آمده بود و بس. واقعیتش این همان چیزی بود كه مثل تصور پیروزی ایران بر اسپانیا در خواب و رویا میدیدم. از سه روز پیش از آن كه پا به كازان گذاشته بودم و یا نه، حتی از سال پیش كه وصف زیبایی این شهر و میهمان نوازی بومیانش را شنیده بودم مدام تجسم لحظاتی مثل این را می كردم. عجبا كه مجسم شد. من و عزت وقتی فهمیدیم مقصدمان روی سكوها حدودا یكی است بیشتر با هم اخت شدیم. گفتم بین دو نیمه پیدایش می كنم اما تصورش را هم نمی كردم او را در حال دعاكردن برای تیم ملی ایران ببینم. نمی دانم اهل سنت در این جور مواقع چه دعایی می خوانند. حتی نمی دانم تاتارها دعا را به عربی می خوانند یا زبان تركی خودشان؟ هرچه بود عزت، داشت عزت تپانمان می كرد. همراهش زودتر متوجه من شد و به پهلویش زد یعنی كه دوست ایرانی ات برگشته، تحویلش بگیر! عزت بلامقدمه اظهار داشت كه نیمه اول عالی بودید یا دست كم این چیزی است كه من با روسی شكسته بسته ام از حرفهای او فهمیدم. میخواستم با مترجم گوگل همراهم از او بپرسم كه شبی را كه حدودا ده سال پیش روبین كازان با تسبیح انداختن و دعاهای بردیف سرمربی تاتار آن زمانش- كه هنوز هم هست- بارسا را همین جا شكست داد یادش هست یا نه؟ بارسایی كه همین اینیستا و پیكه را در تركیبش داشت. اما تایپ كردنم آنقدر طول كشید و او آن قدر حرف از ۴۵ دقیقه اول بازی ایران مقابل اسپانیا داشت كه من یادآوری كابوس كازان برای پیكه و اینیستا را بی خیال شدم و دنبال حرفهای او كشیده شدم. با تلفیقی از انگلیسی و روسی می خواست به من حالی كند كه سردار آزمون در خط حمله تنهاست. لابد فكر می كرد من همان جا شماره كارلوس كی روش را می گیرم و این ایراد تاكتیكی را به او گوشزد می كنم. نكته ای تاكتیكی هم در مورد شماره ۶ ما داشت و سعید عزت اللهی را مثل نام خودش «عیزت» صدا می كرد كه راستش متوجه اشاره اش نشدم. هرچند بین دو نیمه سكوها خلوت تر شده بود اما صدای موسیقی و آنونس های بین دو نیمه كه فیفا از تلویزیونهای داخل ورزشگاه پخش می كرد عملا ادامه صحبت ما از فاصله چندمتری پیاده راه سكوها تا صندلی عزت و دوستش غیرممكن می ساخت. برای رفع زحمت به رسم تاتارها گفتم «رحمت» و سر جایم برگشتم به این امید كه آخر بازی وقتی ببینمش كه هر دو از برآورده شدن رویایمان جلوی ماتادورها اشك شوق بریزیم. نشان به آن نشان كه یك ربع آخر بازی وقتی یك گل عقب بودیم یاد دعاكردن دوست تاتارم افتادم و پرچم زاپاس، یعنی پرچم ایران را كه دستم بود به «عدنان» دوست فارسم دادم كه جلویم نشسته بود و گفتم: «این بوقو ول كن فقط بشین صلوات بفرست، عین آخرای بازی مراكش كه دعات مستجاب شد. » و چند لحظه بعد، دیوانه وار همه مان با آن ضربه «عزت» ایرانی روی هوا بودیم تا كه تصاویر تلویزیون غول پیكر از دستان داور اروگوئه ای كه به نشانه آفساید به آسمان رفته بود، ما را به خودمان آورد كه اسپانیایی ها هم احیانا مثل ما دست به آسمان بلند كردن و دعا كردن بلد هستند.
بعد هم كه تب و تاب دقایق حساس آخر مسابقه و فریادهای «ایران ایران» حداقل ۵۰ هزار ایرانی كه ماتادورها را برای چند دقیقه چنان در وحشت از حملات سرخپوشان ما فرو برد كه بطور قطع دچار حس همذات پنداری با گاوهای نگون بخت شدند. خلاصه این طور شد كه ما «عزت» را بعد بازی در چمبره غم فراموش كردیم و پس از آن در ازدحام تماشاگران در بیرون ورزشگاه هم رفیق گم گشته را نیافتیم. اما مشت نمونه خروار بود. میزبان آشنا جدای از همراهی خاموش اما توام با رضایت و حمایت روسها از تیم ملی ایران كه قبلا در مسكو و پطربورگ هم دیده بودیم، اصلا انگار تاتارهای كازان چشم به راه ایرانی ها بودند. از همان موقع كه با نخستین تاتارهای یغماگر اینجا مواجه شدم، میهمان نوازی و روح شرقی آشنایشان قلبم را به یغما برد. یكی از آنها مادربزرگی بود كه هیچ خبری از فوتبال و هیاهوی جام جهانی در كشورش نداشت و می خواست خانه اش را از سر لطف در اختیار یك دوست دانشگاهی روس بگذارد كه برای سخنرانی در مورد قرآن به كازان می آمد اما دست بر قضا نیامده و من را جای خودش معرفی كرده بود.میزبان تاتار، حتی مسلمان چندان متشرعی نبود و حجاب نداشت اما موقع تماس تلفنی اولیه متوجه تصویری قرآنی روی پروفایل پیام رسان اینترنتی اش شدم. وقتی فهمید مسلمان زاده ام چنان عزت و احترامی نثارم كرد كه اول فكر كردم بخاطر ایرانی بودنم است اما بعد فهمیدم این خانم معلم بازنشسته زبان انگلیسی هنگام سفارش تلفنی دوستمان، تلفظ نام عراق را با ایران اشتباه گرفته و فكر می كرده عراقی ام. عجیب كه هفتادسال كمونیزم دین ستیز تاثیری روی شمالی ترین قوم مسلمان جهان نگذاشته و برای تاتارها، هنوز مسلمان بودن میهمان شرط لازم و كافی برای سنگ تمام میزبان است. در كازان و حتی در شهرهای بزرگ روسیه نام ایران برای خیلی از جوان ترها یا فوتبالدوستان مترادف سردار آزمون است اما خیلی از مردم عادی تاتارستان كه علاقه ای به فوتبال و روبین كازان ندارند هم وقتی نام ایران را می شنوند انگار خبری از یك آشنای دور شنیده اند. انگار كه یك خاطره محو از ما پارسی ها ته ذهنشان مانده باشد. دل به دل راه دارد. با آن كه پیش از آمدن به این شهر زیبا بر كرانه عریض ترین بخش رود ولگا كه به دریا می ماند، مطالعات بسیاری در مورد تاریخ و حال تاتارستان كرده بودم- از سفر هزار و اندی سال پیش ابن فضلان به اینجا بگیر تا مناطق تفریحی كازان- اما هیچ چیز تاثیر نخستین نظر را نداشت و در همان ایستگاه راه آهن كازان واگزال، دیدن چهره های آسیایی میزبان در قلب روسیه چنان احساسی در من بوجود آورد كه از صمیم قلب احساس كردم «اهل كازانم». هر برخوردی با نگاه پذیرای تاتارها، تصدیقی بود بر این اهلیت. مثلا آنجا كه با دیدن پیراهن تیم ملی ایران بر تنت سری به نشانه آشنایی تكان می دادند. یا دم غروب در مسجد قدیمی «نورالله» در مركز شهر كه نمازگزاران اهل سنت كت بسته و قامت بسته و به صف شده جلوی محراب برمی گشتند و نگاهت می كردند تا توی غریبه آشنا برسی. اسم رمز سردار در كازان هم مثل مركز مسكو و پطربورگ، لشكر هواداران چند ده هزارنفری ایرانی ها در روزها و شبهای قبل و پس از بازی با اسپانیا خیابانهای اصلی بخصوص اطراف كرملین و مسجد گل شریف، پل كازانسكی، میدان توكای(طغای)، خیابان پوشكین و بخصوص خیابان شب زنده داران یعنی «باومن» را قرق كرده بودند. هر جا سر می چرخاندی چهره های آشنا می دیدی كه در حال پاس داشتن زبان پارسی رسمی البته در قالب فرهنگی غیر رسمی بودند. این جماعت كه عمده شان از ینگه دنیا و كانادا و اروپا و نه ایران آمده بودند، نه تنها احیانا بزرگ ترین جمعیت هوادار در جام جهانی ۲۰۱۸ بعد از روسهای میزبان بلكه بطور قطع لشكر پارسی بودند كه بلاد روس و تاتار در طول تاریخ به خود دیده است.در واقع هیچ سند تاریخی وجود ندارد كه یك شاه یا امپراطور ایرانی تا بالای ولگا لشكر كشیده باشد. جنگ های باستانی ایران و توران كه در شاهنامه خوانده ایم به شكل یك فانتزی مدرن به تاتارستان رسیده بود كه طبعا قلب توران باستان محسوب می شده است. با آن كه اغلب این زائران امامزاده فیفا، غافل تر از آن بودند كه بدانند به كجا پا گذاشته اند اما همان نمادهای اسلامی و آسیایی و حتی گاه پارسی كازان- نظیر نوشته ها و نقاشی های ایرانی روی یادبودهای تاریخی تركان تاتار— سبب آگاهی نسبی شان شده بود. خلاصه مكاره فوتبال هم اگر خدا خواهد سبب خیر شود. این میان نام سردار آزمون بود كه به سان اسم شب بی شائبه از جانب دو جماعت میزبان و میهمان خرج می شد. هر جا كه زبان یكی از طرفین در قفا می ماند و انگلیسی یا آذری كفاف برقراری ارتباط روس و فارسی زبانان را نمی داد یا هر جا كه یكی از طرفین میخواست از دیگری بول بگیرد یاد مهمترین واژه مشترك فارسی و تاتاری مدرن میافتاد؛ «سردار». سردار برای راننده های تاكسی به معنای كلید رمز كرایه بیشتر از ایرانیان و برای مسافر ایرانی بهانه ای برای كمك گرفتن و سوال پرسیدن از كاسبان و عابران شهر بود. ناگفته نماند كه در این دو هفته روسهای غالبا سرسنگین رفتار شاد اما بی قاعده فاناتیكهای فوتبال ایرانی نظیر شیپور زدن های نصفه شبی در خیابان و مترو و هتلها را با بزرگواری تحمل كردند و هیچ اخبار منفی در رسانه ها درباره حضور پرجمعیت ایرانیان در دست كم سه شهر بزرگ روسیه منتشر نشد. انصافا رسانه های جمعی روسیه هم در شناخت مثبت مردم گوشه و كنار این كشور از ایران و ایرانی بی تاثیر نبوده اند اما وقتی پای سردار وسط می آید تصویر به وضوح روشن تر می گردد. سرداری كه سفیر شد آلكسی یاروشفسك، وابسته خبری تیم ملی ایران در شبكه آرتی - كه هنوز حتی در خود روسیه همه آن را به اسم راشاتودی می شناسند- این مورد را تایید می كند. من دست بر قضا با او كه در عین حال مبتكر طرح مصاحبه پر سر و صدای خانم مجری مشهور روس، ماریا كوماندنایا با مهاجم ایرانی روبین در مسجد بزرگ «گل شریف» در ارگ مركزی كازان یا همان كرملینشان بوده است، از مسكو تا پطربورگ و كازان همراه بودم و می دیدم كه چه رابطه صمیمانه ای با سردار داشت طوری كه می گردد گفت نه تنها هیچ خبرنگار ایرانی چنین به مهاجم اول تیم ملی ما نزدیك نبود بلكه اصلا هیچ ایرانی در جامعه رسانه ای مان نزدیك تر از این فوتبالیست به شبكه مهم آرتی كه نزدیك ترین مواضع جهانی را به ما دارد نداریم. او را باید سفیر حقیقی جامعه ایران در روسیه دانست. اوج تاثیر سردار بر افكار عمومی روسها را درست در صندلی كناری ام در ورزشگاه كریستوفسكی پطربورگ سر بازی مراكش شاهد بودم. یك كودك روس ۵ ساله كه گویا بیماری سختی هم داشت به همراه یكی از بستگانش به بازار آمد و از من كه پرچم ایران دستم بود پرسید سردار آزمون در زمین كدام است؟ آرتوم كوچولو این گونه هواداری ایران را در شبی رویایی تجربه نمود. تاثیر دیگر سردار بر تاتارها را همان شب گم كردن «عزت» در انتها بازی ایران-اسپانیا از نزدیك مشاهده كردم. دو پسر عموی كم سن و سال تاتار در سكوهایی همان حوالی جایگاه ما، قبل بازی در حالی كل كل برد و باخت سردار و راموس را می كردند كه پدرانشان پرچم ایران را به اهتزاز در آورده بودند.اما آخر بازی یكی از دو برادر كه نامش لینار بود و انگلیسی و آذری می دانست به من اظهار داشت كه پسرش شامیل پس از این كه دیده سردار آزمون چطور در آخر بازی از شكست ناراحت شده و روی چمن افتاده از طرفداری اسپانیا پشیمان شده است. این حقیقت كه ستاره محبوب، موفق و همیشه خوش اخلاق روبین بعنوان تیم محبوب آلتایی زبان های روسیه از تاتار گرفته تا تركمن و ازبك و آذری، بارها به زبان تركان مصاحبه كرده و با هواداران هم صحبت شده، او را فراتر از یك خارجی و تبدیل به چهره ای كاملا بومی و اهل كازان ساخته است. هرچند نمی توان زحمات و اقدامات پرارزش سالهای گذشته علی اقبالی، سركنسول سابق جمهوری اسلامی ایران در كازان را نادیده گرفت اما این روزها شكوفایی دیپلماسی عمومی ما در حوزه روسیه و اوراسیا بخصوص در ارتباط با جوامع مسلمان سرزمین های شمالی مرهون توریسم جام جهانی، تیم ملی فوتبال ایران و سردار تاتارش بوده است. فراتر از نتایج تیم ملی در روسیه ۲۰۱۸، این فرصتی است كه ایران باید به گل تبدیل كند.

1397/04/08
15:45:47
5.0 / 5
4272
تگهای خبر: شهر
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۶ بعلاوه ۵
فراجا
faraja.ir - حقوق مادی و معنوی سایت فراجا محفوظ است - سال 1396 تا 1403

فراجا

یافتن بهترین جا برای گردشگری
تماس جهت تبلیغات در سایت: 3722-470-912